English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8618 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
acceleration principle U یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
multiplier principle U اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
acceleration principle U براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
residential investments U سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
capital program U برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
desired investment U سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
overcapitalization U سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
cooperative scorer U بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
unintended investment U سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
capital output ratio U ضریب سرمایه گذاری
investment mulliplier U ضریب سرمایه گذاری
investment multiplier U ضریب فزاینده سرمایه گذاری
induced investment U سرمایه گذاری که پاسخگوی تغییرات و تحولات درامد ملی باشد
supply price of capital U قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
liquidity trap U سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
disinvestment U سرمایه گذاری منفی سرمایه برداری
plow back U عایدات حاصله از کسب وکاررا برای سرمایه گذاری مجددکنار گذاردن
intensive cultivation U اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
financed U سرمایه گذاری
finance U سرمایه گذاری
invested U سرمایه گذاری
investing U سرمایه گذاری
invests U سرمایه گذاری
enterprises U سرمایه گذاری
enterprise U سرمایه گذاری
investment U سرمایه گذاری
finances U سرمایه گذاری
investments U سرمایه گذاری
financing U سرمایه گذاری
capitalization U سرمایه گذاری
invest U سرمایه گذاری
capital investment U سرمایه گذاری ثابت
over investment U سرمایه گذاری بیش از حد
net investment U سرمایه گذاری خالص
foreign investment U سرمایه گذاری خارجی
replacement investment U سرمایه گذاری جانشینی
capital outlay U ارزش سرمایه گذاری
induced investment U سرمایه گذاری القائی
malinvestment U سرمایه گذاری نامناسب
gross investment U سرمایه گذاری ناخالص
real investment U سرمایه گذاری واقعی
actual investment U سرمایه گذاری واقعی
rate of investment U نرخ سرمایه گذاری
funded U سرمایه گذاری کردن
investment banks U بانکهای سرمایه گذاری
investment cost U هزینه سرمایه گذاری
investment function U تابع سرمایه گذاری
investment institutions U موسسات سرمایه گذاری
fund U سرمایه گذاری کردن
yield of invested capital U بازده سرمایه گذاری
industrial investment U سرمایه گذاری صنعتی
investment opportunities U امکانات سرمایه گذاری
investment plan U برنامه سرمایه گذاری
share holding U سرمایه گذاری در سهام
autonomous investment U سرمایه گذاری مستقل
joint adventure U سرمایه گذاری مشترک
deposits U سرمایه گذاری کردن
deposit U سرمایه گذاری کردن
invests U سرمایه گذاری کردن
opportunity to invest U فرصت سرمایه گذاری
joint venture U سرمایه گذاری مشترک
invest U سرمایه گذاری کردن
financial investment U سرمایه گذاری مالی
primary investment U سرمایه گذاری اولیه
overinvestment U سرمایه گذاری بیش از حد
propensity to invest U گرایش به سرمایه گذاری
invested U سرمایه گذاری کردن
reinvestment U سرمایه گذاری مجدد
fixed investment U سرمایه گذاری ثابت
investing U سرمایه گذاری کردن
national investment U سرمایه گذاری ملی
social investment U سرمایه گذاری اجتماعی
investitures U سرمایه گذاری دادن امتیاز
international investment U سرمایه گذاری بین المللی
marginal efficiency of investment U کارائی نهائی سرمایه گذاری
investiture U سرمایه گذاری دادن امتیاز
marginal return of investment U بازدهی نهائی سرمایه گذاری
deeping of capital U پایه گذاری اساسی سرمایه
recapitalize U سرمایه گذاری مجدد کردن
holding company U شرکت در سرمایه گذاری درسهام
intended investment U سرمایه گذاری مورد انتظار
holding company U شرکت سرمایه گذاری درسهام
useful life of an investment U عمر مفیع یک سرمایه گذاری
overcapitalize U بیش از حد سرمایه گذاری کردن
investment U مبلغ سرمایه گذاری شده
marginal propensity to invest U میل نهائی به سرمایه گذاری
investments U مبلغ سرمایه گذاری شده
margin efficiency of investment U بازده نهایی سرمایه گذاری
net fixed investment U سرمایه گذاری ثابت خالص
net foreign investment U خالص سرمایه گذاری خارجی
investment in human capital U سرمایه گذاری در نیروی انسانی
capitalized value U درامد حاصله از سرمایه گذاری در یک سال
planned investment U سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
don't put all your eggs in one basket <idiom> U [تمام منابعت رو یک جا سرمایه گذاری نکن]
outlay U مبلغ سرمایه گذاری شده خرج
marginal efficiency of investment schedu U نمودار کارائی نهائی سرمایه گذاری
capital intensive technique U فن تولید سرمایه بر
To put money into somethings. U درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
investments U مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
investment U مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
capital saving technique U فن تولید سرمایه اندوز
capital output ratio U نسبت سرمایه به تولید
ratio of capital to output U نسبت سرمایه به تولید
value of marginal product of capital U ارزش تولید نهائی سرمایه
marginal capital output ratio U نسبت نهائی سرمایه بر تولید
cobb doglas production function U ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
crowding out effect U نرخ بهره را بالامیبرد و سبب کاهش هزینههای سرمایه گذاری خصوصی در اقتصاد میشود
quantity theory of money U حاصلضرب حجم در سرعت گردش پول برابر است باحاصلضرب سطح عمومی قیمت و تولید واقعی نظریه مقداری پول که درحقیقت عقیده اقتصاددانان کلاسیک را درباره پول نشان میدهد را میتوان بصورت زیرنوشت : یعنی PQ = V
euler theorem U در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
current asset cycle U زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
pool U ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pooled U ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pools U ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
submarginal land U زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
debt finance U افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
product U ول مواد لازم برای تولید یک محصول
products U ول مواد لازم برای تولید یک محصول
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
joint venture U سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
seconded U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
long run U مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
capital intensive goods U کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
public U روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
capital apprecation U افزایش ارزش سرمایه
capital widening U افزایش سطحی سرمایه
capital deepening U افزایش عمقی سرمایه
capital gains U افزایش ارزش سرمایه زش
capital coefficient U ضریب سرمایه
capital recovery factor U ضریب برگشت سرمایه
planar U روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand U تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
over capitalised U براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
capital stock U سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
output variability U تغییرات تولید
oem U شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
capital consumption allowance U کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
join U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joins U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
matrixes U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
capitalization U تبدیل به سرمایه کردن تجمع سرمایه
rate of output U میزان تولید
production coefficient U ضریب تولید
efficiency U میزان لیاقت تولید
financiers U سرمایه دار سرمایه گذار
financier U سرمایه دار سرمایه گذار
capital gain U منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
capitalism U کاپیتالیزم سیستم سرمایه داری سیستم سرمایه گرایی سرمایه داری
automation U افزایش تولید در اثر ماشینی شدن
cost unit U هزینه واحد تولید
okuns law U براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
embryophyte U گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation U کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
components U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
gini coefficient U شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
producer's goods U هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
sensor U وسیله نوری الکتریکی که با توجه به میزان نور سیگنال تولید میکند
user cost of capital U هزینه سرمایه برای بنگاه تولیدی
production overheads U هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
fisher equation U یعنی حجم پول درگردش درسرعت گردش پول برابراست با متوسط قیمت کالا درمقدار تولید کالارابطه فیشر
irreverend U ناشایسته برای احترام گذاری
increasing cost industry U حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
collapse capitalism U فروپاشی سرمایه داری سقوط سرمایه داری
marginal utility of capital U مطلوبیت نهائی سرمایه فایده نهائی سرمایه
registered capital U سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
punctuation marks U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
engineered performance U زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
marxist economics U نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
beta range U حدود تغییر گام ملخ در موتورتوربوپراپ برای تولید نیروی برای صفر یا منفی
Kaleida Labs U شرکت فروش واسط بین Apple و IBM برای تولید از برای نوشتاری چندرسانهای
ink U مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
inks U مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
price line pricing U قیمت گذاری ثابت برای یک گروه کالا
declassified cost U هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
phoneme U برای بررسی صدای ورودی برای تشخیص کلمات یا تولید صحبت با تکرار چندین صدا
supporting goods U موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
optimize U کامپایلری که کد ماشین را که تولید میکند آنالیز میکند و سرعت و کارایی آنرا افزایش میدهد
key کلیدی که برای اندیس گذاری رکورد به کار می رود.
encryption U استاندارد برای سیستم رمز گذاری داده بلاک
prospectuses U شرح چاپی درباره شرکت یا معدنی که برای ان باید سرمایه جمع اوری شود
to boondoggle [American English] U پول و وقت تلف کردن [برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
prospectus U شرح چاپی درباره شرکت یا معدنی که برای ان باید سرمایه جمع اوری شود
tick mark U علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
compilation U ترجمه برنامه کد گذاری شده به کد قابل خواندن برای ماشین
compilations U ترجمه برنامه کد گذاری شده به کد قابل خواندن برای ماشین
margin propensity to consume U تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
broodmare U مادیان برای تولید نژاد
stallation U اسب نر برای تولید مثل
coffins U جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
coffin U جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
marking ink U مداد رنگی پاک نشدنی که برای رنگ زنی و نشان گذاری بکارمیرود
tetragraph U کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
encoding U روش کد گذاری داده در دیسک مغناطیسی برای جلوگیری از مجموعهای از بیتهای مشابه
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1Vintage style
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com